ابوعبدالله مالک بن انس بن مالک بن ابیعامر بن عمرو بن حرث بن عثمان بن جثیل بن سعد بن ذیاصبح اصبحی است. ابن خلّکان میگوید: “در سال ۹۰ یا ۹۳ یا ۹۵ در مدینه به دنیا آمده و در سال ۱۷۹ زندگانی را بدرود گفته است”. امام مالک مدت ۷ سال نزد عبدالرحمن بن هرمز الاعرج درس خوانده و از ربیعه بن ابی صالح فروخ هم کسب فیض نموده است.
دیگر استادان او، نافع، بنده آزاد شدهی عبدالله بن عمر، محمد بن مسلم الزهری، عبدالرحمن بن ذکوان، یحیی بن سعید الانصاری، ابوحازم سلمه بن دینار، محمد بن المنکدر و عبدالله بن دینار و بنا به گفته نَوَوی گروه دیگری از تابعین میباشند. امام مالک خود از تابعین است، امام مالک در حوزه اهل مدینه، فقه و حدیث را فرا گرفت و در اجتهاد خویش، سنت نبوی را مفسر قرآن میدانست و به علم حدیث رونق خاصی بخشید و با تمام وجود در برابر احادیث، سامع بود و با استماع آنها جانش را طراوت میبخشید. میگویند: زمانی که حدیثی را نقل میکرد، وضو میگرفت و به خود عطر میزد و لباس نیکو میپوشید و سر بندش را محکم مینمود و با لحن ملایم آن را میخواند و میگفت: “در حضور حدیث حضرت رسالت نباید صدا را بلند کرد”. روزی به هنگام خواندن حدیثی گژدمی پایش را میگزد امام مالک درد نیش را تا پایان حدیث تحمل میکند و سپس جورابش را بیرون میآورد و گژدم را از گزیدن دوباره باز میدارد.
در این فضای معنوی امام مالک کتاب «موطّأ» را نوشت. ابوبکر بن عربی درباره این کتاب میگوید: “«الموطّأ» اصل اول است و کتاب بخاری اصل دوم”. علامه ابن اثیر آن را به جای حدیث ابن ماجه، ششمین صحیح از صحاح ستّه میداند. محمد بن عبدالباقی زرقانی شرحی بر آن کتاب نوشته است.
امام مالک توانست در حوزه حدیث مدینه، شاگردانی را پرورش دهد که هر یک چهرههای درخشانی در فقاهت و حدیث بودهاند نظیر: زهری، ایوب سختیانی، ابوالاسود، ربیعه بن ابیعبدالرحمن، یحیی بن سعید الانصاری، عبدالله بن وهب، عبدالرحمن بن قاسم، اشهب بن عبدالعزیز، اسد بن الفرات، موسی بن عقبه و هشام بن عروه و دیگران. هم چنان امام شافعی نیز مدت ۸ ماه در خدمت امام مالک شاگردی کرد.
امام مالک به اندازهای به حدیث پای بند بود که حتی به خبر واحد، مشروط بر آنکه صحیح یا حسن باشد اکتفا میکرد. و در مسئلهی اجماع، روش اهل مدینه یا اکثریت آنها را میپذیرفت. آنچه که به حلقه تدریس امام مالک رونق بیشتر بخشیده است روضه مبارکه نبوی است که امام در آنجا به تدریس میپرداخت و عمر طولانی ۹۰ ساله امام نیز در این باره فرصت زیادی در تدریس به او بخشیده است.
منابع اجتهاد در مذهب امام مالک: کتاب، سنت، اقوال اصحاب، اجماع، عمل اهل مدینه، قیاس، استحسان، مصالح مُرسله، عرف و سدّ ذرایع است.
گرچه امام مالک، حدیث و اجماع اهل مدینه را مُبین و مفسر قرآن میدانست و در این باره هیچ وقت کوتاهی نکرده است اما وسعت نظر امام در اجتهاد او را به پذیرش استحسان، مصالح مُرسله، عرف و سدّ ذرایع وادار کرده است. چنانکه دست سرباز سارقی را به علت نرفتن به سوی سپاه دشمن نمیبرید و در حوزه مصالح جامعه، آنچه را که به صلاح مسلمانان میدانست و با کتاب و سنت، مخالفتی نداشت، فتوا میداد.
این نوع اجتهاد در فقه مالکی کاملاً آشکار است و مقید شدن به احادیث او را از گسترش اندیشه در اجتهاد پویا، باز نمیداشت.
در زمینههای اجتماعی و سیاسی نیز، امام مالک هیچگاه تسلیم اراده حکومتیان اقتدار گرا نشد و بارها از آنان انتقاد میکرد. گویند منصور داونیقی خلیفه عباسی از او خواست که از خواندن حدیث «لیس علی مستکره طلاقٌ»[۱] خود داری کند زیرا معاندان اما، به خلیفه گفته بودند که این حدیث بنیاد خلافت عباسیان را متزلزل میگرداند! امام مالک نپذیرفت، منصور دستور داد که او را هفتاد تازیانه بزنند و باز هم از اجرای خواسته او سرباز زد.
در عصر امام مالک به علت وسعت قلمرو مسلمانان و آمیزش ملتهای گوناگون با یکدیگر بخصوص ارتباط اعراب با ایرانیان و هندیان، علوم حدیث، فقه و قضا، رونق خاصی گرفت و جوامع به فتاوای فقهی نیاز پیدا کردند. امام مالک از طرفی شاهد مبارزه میان عباسیان و علویان و شورش خوارج، و از طرف دیگر ناظر جدال بین شیعه و اهل سنت و نیز درگیری خوارج با دیگران بود. معهذا تا توانست خود را از قید و بندهای جدلی نجات داد و با اندیشه استوار اجتهادی، به رفع و حل و فصل مشکلات فقهی مسلمانان همت گماشت و در این باره از اصل «مصالح مرسله» کمک گرفت تا آنجا که فتوا داد: “هرگاه بیتالمال خالی باشد ولی امر میتواند، مخارج مجاهدان و لشکریان را از ثروتمندان کمک بگیرد تا بیتالمال جوابگو باشد. به عقیده امام مالک مصالح مرسله دارای شرایط زیر است:
۱- با هیچکدام از اصول اسلام و دلایل آن منافات نداشته باشد.
۲- مورد قبول دانایان باشد.
۳- به وسیله آن بتوان از تنگنا نجات پیدا کرد.
امام مالک و حدیث نبوی
امام مالک توجه فراوانی به حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم داشت و به علت سکونت در مدینه به امام اهل مدینه مشهور بوده است. سفیان ثوری میگفت: “کسی از مالک، نسبت به راویان حدیث سختگیرتر نبود”.
ابن المدینی میگفت: “خبر ندارم که مالک کسی را از خود رانده باشد، مگر کسی که در حدیثاش اشکالی وجود داشت”. و نیز شافعی میگوید: “هر گاه مالک اشکالی در حدیثی مییافت، آن را ردّ میکرد”. امام مالک به سادگی چنان منزلتی را پیدا نکرد، بلکه به خاطر تحقیق در حدیث، زحمات زیادی را تحمل کرده، چه شبها که بیدار مانده و به تحقیق و موشکافی پرداخته است. خودش میگوید: “با دست خودم یکصد هزار حدیث را یادداشت کردهام” و میافزاید: “این علم دین است، توجه داشته باشید که از چه کسی آن را اخذ میکنید”. وی حدیث را به حدّ اعلا گرامی میداشت. مردم، دسته دسته برای سؤال و ازدیاد معلومات خود، به او مراجعه میکردند. چنانچه سؤال آنها درباره فقه بود، جواب شان را میداد و فتوا صادر مینمود. جالب اینکه اگر سؤال به حدیث مربوط میبود، به احترام حدیث غسل میکرد و عطر استعمال مینمود، و لباس نو میپوشید و عمامه بر سر میگذاشت آنگاه در مجلس حدیث حاضر میشد.
موضوع دیگری که بر احترام مالک به حدیث دلالت دارد، اینکه در موقع تدریس حدیث، صحبت کردن با صدای بلند را برای مسلمان حرام میدانست، و دلیلش قول خدای تعالی بود که میفرماید:
[یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ]
ترجمه: {ای کسانیکه ایمان آوردهاید، صدایتان را بلندتر از صدای پیغمبر (ص) نکنید}. (الحجرات: ۲)
و میفرمود: “هر کس به هنگام حدیث، بلند صبحت کند، مثل آن است که بلندتر از رسول الله صحبت نماید…”.
شاگردان امام مالک
عدهی زیادی از آگاهان و اندیشمندان در عصر امام مالک تلمذ (شاگردی) نمودهاند، از جمله آنها:
از تابعین «زهری» «ایوب سختیانی»، «ابوالاسود»، «ربیعه بن ابیعبدالرحمن»، «یحیی بن سعید الانصاری»، «موسی بن عقبه» و «هشام بن عروه» بودند که بعدها به مقام استادی رسیدند. افراد دیگری هم از تابعین نزد وی تحصیل نمودند که مشهورترین آنها عبارت بودند از: «نافع بن ابینعیم»، «محمد بن عجلان» و «سالم بن ابیامیه» و «ابوالنضر» بنده آزاد شده «عمر بن عبدالله» و غیره… و دیگر از شاگردان سرشناس امام مالک، میتوان «عبدالله بن وهب»، «عبدالرحمان بن قاسم»، «اشهب بن عبدالعزیز»، «اسد بن الفرات»، «عبدالملک بن ماجشون» و «عبدالله بن عبدالحکم» را نام برد.
محمد بن حسن شیبانی از شاگردان ابوحنیفه میگوید: “سی سال با مالک در تماس بودم، و هفتصد و چند حدیث از وی شنیدم”.
از نزدیکان مالک، سفیان ثوری، لیث بن سعد، حماد بن سلمه، حماد بن زید، سفیان بن عیینه، ابوحنیفه، ابویوسف، قاضی شریک، ابن لهیعه، و اسماعیل بن ابیکثیر، بیش از همه شهرت دارند.
موضع امام مالک در برابر حکام و شکنجه شدن او
مجتهدان چهارگانه هیچگاه تحت نفوذ حاکمان و مقام و منصب دنیوی نبودهاند؛ امام مالک از دانشمندان دینی میخواست که جز برای ارشاد و رفع مشکلات دینی با حاکمان و خلفا روبرو نشوند. گویند: یک بار که مالک در حضور حاکم بود، یکی از حاضران حاکم را ثنا گفت. در مقابل ثناگویی آن یک نفر، مالک خطاب به حاکم چنین گفت: “آگاه باش که چنین اشخاصی با ثناگویی تو را مغرور ننمایند. اگر کسی تو را به صفت خوبی ستایش کند و آن صفت در تو موجود نباشد، این امکان وجود دارد که صفت بدی را به تو نسبت دهد، که آن صفت در تو وجود نداشته باشد. به خاطر خودت از خدا بترس و خویشتن را از صفات رذیله پاک کن، و راضی نشو کسی حضوراً تو را ثنا گوید، زیرا خودت بهتر از هر کسی خودت را میشناسی”. شنیدهام که مردی در حضور پیغمبر صلی الله علیه وسلم کسی را مدح نمود، رسول الله (ص) فرمود: “با مدح پشت یا گردن او را شکستی، هر گاه آن را بشنود رهایی نخواهد یافت”. پیغمبر صلی الله علیه وسلم همچنین میفرماید: “بر روی ستمگران خاک بپاشید”.
امام مالک در بیان حقیقت پا برجا بود، و آنچه را که بدان ایمان داشت با شهامت تبلیغ مینمود. یک بار هارون الرشید خلیفه عباسی او را از بازگویی حدیث معینی برحذر داشت، ولی مالک از فرمان هارون سرپیچی نمود و نخواست که به خاطر وی با کتمان حقیقت از راه راست منحرف گردد. و سپس این آیه را تلاوت کرد:
[إِنَّ الَّذِینَ یکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَینَاتِ وَالْهُدَىٰ مِن بَعْدِ مَا بَینَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ ۙ أُولَـٰئِکَ یلْعَنُهُمُ اللَّـهُ وَیلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ]
ترجمه: {آنان که میپوشانند آنچه (را) که فرو فرستادیم از سخنان روشن و هدایت، پس از آنکه بیان کردهایم برای مردمان در کتاب، آن گروه را خدا و لعنت کنندهگان لعنت میکنند…}(البقره: ١۵٩)
چنانچه در بالا گفتیم ابوجعفر منصور با بیان حدیث «لیس علی مستکرهٍ طلاقٌ» (یعنی طلاق از روی اکراه درست نیست)، توسط مالک مخالف بود. زیرا دشمنانش از حدیث مزبور بر باطل بودن بیعت مردم با او استفاده میکردند و هر چند مالک را از بیان و تکرار آن برحذر میداشت، وی همچنان در گفتن حدیث یاد شده اصرار میورزید. این بود که منصور تحت تأثیر سخن چینان که گفته بودند مالک برای بیعت با شما ارزشی قایل نیست، قرار گرفته و به خشم آمد و مالک را احضار کرد. سپس او را لخت نمود و هفتاد تازیانه به او زد که در نتیجه، شانهاش بی جا گردید و این واقعه در سال ۱۴۷ هجری اتفاق افتاد، به قول دیگری جعفر عمو زاده منصور والی مدینه در سال ۱۴۶ هجری، از مالک به خاطر بازگویی همان حدیث «لیس علی مستکرهٍ طلاقٌ» خشمگین شد و او را هفتاد تازیانه زد.
آنچه مسلم است، امام مالک به خاطر حقگویی مورد ضرب و شکنجه و اهانت قرار گرفت. میگویند مردم مدینه به علت اسائه ادب به مالک، به هیجان آمده، سر به شورش برداشتند. خبر شورش اهالی مدینه، ابوجعفر منصور را در اضطراب و نگرانی فرو برد. وی برای آرام کردن مردم و تخفیف بحرانی که در نتیجهی بی احترامی به مالک ایجاد شده بود، جعفر را از ولایت مدینه معزول و به بغداد احضار نمود و نامهای دایر بر معذرت خواهی به مالک نوشت و در آن سوگند یاد کرد راضی به شکنجه و آزار وی نبوده است.
در حال حاضر مردم شمال آفریقا، لیبی، تونس، الجزایر و مغرب اقصی پیرو مذهب مالکی میباشند.